شاکر این همه نعمت ها باشیم
نعمتهای الهی سبک نشماریم
خداوند همه نوع نعمت را برما تمام کرده نعمت های بی نهایت در اختیار ماست همه این نعمت برای اینکه هرچه بهتر عظمت زیبای او را منعکس نماییم. که همه این عوالم دراختیار وقبضه لایتناهی اوست .
گفته اند وتا به امروز ثابت شده , دربدن انسان صد تریلیون سلول وجود دارد ,اگر محاسبه کنیم تقریبا" سه میلیون وصد وهفتاد هزار سال طول می کشد چقدر عمر می خواهد بشماریم ؟ دکترای سلول شناسی با بررسی سلولها به این نتیجه رسیدند که این تعداد سلول هر کدام وظیفه خاصی بر عهده دارند مثلا یکی مربوط به چشایی، دیگری بینایی ، قلب و... است.
خوب حالا نتیجه می خواهم بگیریم اگر بخواهیم به این سلولها غذا بدهیم بهترین ومفید ترین غذا ها چه خواهد بود درهمین یک قلم حیران ومبهوت می مانیم وقتی این همه نعمت خداوند برما ارزانی داشته با این اعمال ناقص واین رفتارها و کردارها ی امروزه واقعا پاسخ وسپاسگزاری از این همه نعمت شده یا اینکه به جای تشکر از خدا به جنگ خدا هم برخواسته ایم؟
قصه حضرت سلیمان را اضافه می کنم با اینکه پیامبر خدا بود یک وعده غذا را نتوانست فراهم نماید
علاوه بر مقام نبوت مقام پادشاهی را نیز داشت و به زبان کلیه حیوانات آشنا بود و جن انس و دیو و باد و تمام موجودات در اختیارش بود روزی ضمن مناجات به خداوند با عجز و ناله عرض کرد بارالها اجازه ده فقط یک روز جمیع مخلوقات تو را به ضیافت دعوت کنم و یک وعده یه آنان غذا بدهم خدای تعالا در خواست سلیمان را نمی پذیرفت و ضمن وحی به او نصیحت می فرمود که از اجرای این نیت درگذر ولی حضرت سلیمان مرتبا بر اصرار و درخواست خود می افزود و از خدا می خواست تا اجازه دهد تمام موجودات روی زمین را مهمان و یک وعده غذا به آن ها بدهد .
چون در خواست سلیمان از حد گذشت خداوند قبول فرمود و سلیمان به کلیه پیروان خویش دیو و جن و انس و حتی مور و ملخ فرمان داد تا می توانند آذوقه و خوراکی جمع و انبار کنند و در یک جا گرد آورند پس از گذشت ماهها مقدار خیلی زیادی از هر قبیل آذوقه در دشت وسیعی در کنار ساحل دریا جمع شد و مانند کوه بر روی هم انباشته گردید و حضرت سلیمان برای روز معینی کلیه جانداران را به ساحل دعوت کرد . وقتی همه انسانها و حیوانات حضور یافتند قبل از اینکه شروع به خوردن کنند و دست به چیزی بزنند ناگهان ماهی عظیمی سر از آب دریا در آورد و عرض کرد ای سلیمان صبحانه ی مرا زود برسان که از شدت گرسنگی تاب صبوری ندارم.
سلیمان فرمود تا شتری بریان در دهان آن ماهی که مانند غاری بود انداختند ماهی قورت داد و همچنان دهانش باز بود و وباره شتری و پس از آن فیلی و بعد از آن هرچی از آذوقه از قبیل گوشت و گلشن و سایر خوردنیه فراهم شده بود همگی در دهان او ریختند و با این حال دهانش بماند دقیقه نخستین باز بود و می گفت بدهید که سیر نشدم و هنوز گرسنه ام در حالی که از آن همه خوردنی و آذوقه چیزی باقی نمانده بود تا در دهان او بریزند و آتش اشتهایش را فرو نشانند . حضرت سلیمان از عجایب خلقت الهی به شگفت آمد و از آن ماهی پرسید مگر تو در روز چقدر خوراک میخوری ؟ عرض کرد یا نبی الله خداوند متعال هر روز سه قورت خوراک به من عطا می کند آنچه تو حال به من دادی نیم قورتش بود و اینک دو قورت و نیمش باقیست . سلیمان از کرده ی خود پشیمان گشت و روی نیاز به درگاه خدای چاره ساز آورد و اظهار عجز و ندامت فرمود . آنگاه عموم حیوانات بامر خداوند متفرق گشتند و هریک بروزی مقرر خود رسیدند و از نعمتهای روی زمین و طبیعت سیر شدند .